بابا دلم خیلی واست تنگ شده.
واسه صدای گرم و مهربونت.
حتی واسه بحثا و دعواهامون.
کاشکی بودی...
حالا که نیستی تموم لحظاتم رو با فکرت سر میکنم و با خودم میگم
اگه بابا حالا بود داشت...
بابا انگاری خل شدم
کسی جرأت نداره باهام از تو حرف بزنه...
فوری اشکام جاری میشه و بغض گلومو میگیره...
بابا دارم خفه میشم از نبودنت...
هنوزم باورش واسم سخته..
هنوزم گاهی تنها که میشم جای جای خونه رو به عشق دیدنت میگردم و از ته دل اسمتو صدا میزنم...
یه حسرت...
یه داغ...
یه غم ناتموم...
فقط از پا می افتم تو که جوابمو نمیدی...
بابا از وقتی رفتی غمت رو دلم خیلی سنگینی میکنه...
نفسم بالا نمی یاد.
بابا یادت باشه دیگه به خوابم نمی یای..
نکنه باهام قهری؟
نمی یای؟
نمی خای بیای و بگی بی ما چیکار میکنی؟
بابا یادته وقتی دم خوابگاه منو گذاشتی و می خاستی بری بغض امونت نمی داد،من هیچوقت گریه ات رو ندیده بودم.
حالا چی شده؟...چطور باور کنم ما رو از یاد بردی..
بابا،چه لفظ قشنگیه.دلم میخاد همه اش بگم بابا..بابا..بابا...
دلم تنگ شده واسه اون وقتی که صدات میزدم و تو میگفتی جانم...
بابا نمیخای بیای و واسه یه بارم که شده تو های های گریه هام،سرم رو به سینه ات بگیری تا از بوی تنت آروم بگیرم...
بابا یعنی ما اینقدر از هم دور شدیم که حالا بوسیدنت فقط یه خواب و رؤیا و حسرته..حالا می فهمم تنهایی یعنی چی؟
بابا وقتی به عکسات نگاه میکنم بیشتر غصه ام میشه..
نمیخام باور کنم که از تو فقط چندتا عکس مونده..
بابا کاشکی بودی تا بهت میگفتم چقدر داغ،داغه...دارم می سوزم

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: